روز محشر که بیاید ....کار دست فاطمه است
مرتضی می ایستد زهرا قیامت میکند
رشته ای از چادرش هم دست ما باشد بس است
رشته ای از چادرش؟؟!.....آری....شفاعت میکند....
روز محشر که بیاید ....کار دست فاطمه است
مرتضی می ایستد زهرا قیامت میکند
رشته ای از چادرش هم دست ما باشد بس است
رشته ای از چادرش؟؟!.....آری....شفاعت میکند....
رهبر ایران می تواند نقشه هایی که بهترین ذهن ها...
با صرف بیشترین بودجه ها...
در زمانی بسیار طولانی کشیده اند...
و مجریانی ماهر اجرای ان را به عهده گرفته اند...
با یک سخنرانی یک ساعته خنثی کند...
کاندولیزا رایس (وزیر سابق امور خارجه امریکا)
هیچ زنی را ، در هیچ کجای دنیا نمی توانی پیدا کنی که به یکباره عاشق مردی شود!
. زن ها آرام آرام در یک مرد جوانه میزنند.
اما امان از وقتی که زنی ، در وجود مردش ریشه بدواند .
این جور عشق های یک زن را ، هیچ تبری نمی تواند از پا در بیاورد .
حالا میخواهد تبر زمان باشد ، یا حتی تبر مرگ … .
اما چرا …
همیشه یک استثنا وجود دارد و آن برای از ریشه خشکاندن یک زن ، . . .
"خیانت "به عشق اوست !
خدایا!
شرمنده که گنده تر از دهانم حرف می زنم
اما ...
من ...
دلم شهادت می خواهد ...
مُردن را که همه بلدند
من دلم از این تابوت ها می خواهد
از همین ها که بوی عشق می دهد
من دلم گنده تر از اعمالم از تو می خواهد ...
کاش طوری زندگی کنم که لایق باشم
اما با این اعمال...
بعید می دانم ...
اما می دانم ...
تو بزرگی ...
ایمان دارم ...
مهربان , راست گو , یک رنگ , صادق , پاک , خوب
این ها معلول جسمی و ذهنی نیستند
این ها واقعا فرشته های پاک روی زمین هستند که پر پرواز ندارند
یادت باشه فرقی نمیکنه دختری یا پسر
فرق نمیکنه او دختر باشه یا پسر
با اونها درست رفتار کن اونها کمی زود رنج هستن ! ! !
هشت ساله هستی و جای عروسی عروسک هایت مرگ پدر مادرت را دیده ای
هشت ساله هستی و جای اسب چوبی کنار جنازه ها نشسته ای...
دارم دق میکنم که چشم هایم جرات گریه را هم ندارند!
اشک های تو مرا از خودم یتیم می کند...
کاش دهان نسل مرا گِل بگیرند تا شاید صدای تو به گوش ها برسد
ببخش اگر تو را ندیده میگیرند ؛ وقتی ولنتاینشان را خراب میکنی!
هی دختر...
دیوار حاشا بلند است... حتی اگر روی آن خون ریخته باشد !!!
به هر اندازه که زن آرام و مطیع و با عصمت و با عفت است ، به همان اندازۀ قدرت فرمانروایی او شدیدتر و استوارتر است.
شاهد گرفته ام، دل را به آه ...
تا بگوید چه آوردند بر سر ماه...
_ . . . _
در گفتگوی آتشینُ و تیز،
مابین مسمار و در...
_عاقبت_
بشکست پهلوی مـــــــــــــادر...
میخواستم از کوچه بنویسم....شلوغ شد
میخواستم از در بگویم....آتش گرفت
میخواستم از میخ....خون گریست
میخواستم از....پهلو شکست
هرچه میخواستم.... نشد
تنها نوشتم مادرم....
او هم رفتنی شد....!!!